اسم تو

من شاعر نیستم ،نه غزل می نویسم نه متن دل انگیز،


فقط قلمم به اسم تو که می رسد رقاصه ای می شود بر تن نازک کاغذها


همه رقص قلم را شعر می خوانند و مرا شاعر می دانند 


شعر از دوست عزیزم " ندا

امام رضا (ع)

اگه یه نفر تو دنیا باشه که من همیشه ، 

در همه حال،در هر کجا عاشقانه دوستش داشته باشم  ایشون هستن فداش بشم من 





SLOW DANCE
رقص آرام
Have you ever
watched kids

آیا تا به حال به کودکان نگریسته اید

On a merry-go-round?
در حالیکه به بازی "چرخ چرخ" مشغولند؟

Or listened to
the rain

و یا به صدای باران گوش فرا داده اید،

Slapping on the ground?

آن زمان که قطراتش به زمین برخورد می کند؟

Ever followed a
butterfly's erratic flight?

تا بحال بدنبال پروانه ای دویده اید، آن زمان که نامنظم و بی هدف به چپ و راست پرواز می کند؟

Or gazed at the sun into the fading
night?

یا به خورشید رنگ پریده خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود؟

You better slow down.

کمی آرام تر حرکت کنید
Don't dance so
fast.

اینقدر تند و سریع به رقص درنیایید
Time is short.

زمان کوتاه است
The music won't
last

موسیقی بزودی پایان خواهد یافت

Do you run through each day

On the
fly?

آیا روزها را شتابان پشت سر می گذارید؟ 
When you ask How are you?
آنگاه که از کسی می پرسید حالت چطور است،
Do you hear the
reply?

آیا پاسخ سوال خود را می شنوید؟
When the day is done
هنگامی که روز به پایان می رسد
Do you lie in your
bed

آیا در رختخواب خود دراز می کشید
With the next hundred chores
و اجازه می دهید که صدها کار ناتمام بیهوده و روزمره 
Running through
your head?

در کله شما رژه روند؟
You'd better slow down
سرعت خود را کم کنید. کم تر شتاب کنید..
Don't dance so
fast.

اینقدر تند و سریع به رقص در نیایید.
Time is short.
زمان کوتاه است.

The music won't
last. موسیقی دیری نخواهد پائید
Ever told your child,
آیا تا بحال به کودک خود گفته اید،

We'll do it
tomorrow?
"فردا این کار را خواهیم کرد"

And in your haste,
و آنچنان شتابان بوده اید 
Not see
his

که نتوانید غم او را در چشمانش ببینید؟
sorrow?

Ever lost touch,
تا بحال آیا بدون تاثری
Let a good
friendship die

اجازه داده اید دوستی ای به پایان رسد،
Cause you never had time
فقط بدان سبب که هرگز وقت کافی ندارید؟
or call
and say,'Hi'
آیا هرگز به کسی تلفن زده اید فقط به این خاطر که به او بگویید: دوست من، سلام؟
You'd better slow down.
حال کمی سرعت خود را کم کنید. کمتر شتاب کنید.
Don't dance
so fast.
اینقدر تند وسریع به رقص درنیایید.
Time is short.
زمان کوتاه است.
The music won't last.موسیقی دیری نخواهد پایید.

When you run so fast to get somewhere
آن زمان که برای رسیدن به مکانی چنان شتابان می دوید،
You
miss half the fun of getting there.
نیمی از لذت راه را بر خود حرام می کنید.
When you worry and hurry
through your day,
آنگاه که روز خود را با نگرانی و عجله بسر می رسانید،
It is like an unopened
gift....
گویی هدیه ای را ناگشوده به کناری می نهید..
Thrown away.

Life is not a

زندگی که یک مسابقه دو نیست!

Do take it slower


کمی آرام گیرید

Hear the


music

به موسیقی گوش بسپارید،

Before the song is over.


پیش از آنکه آوای آن به پایان رسد.

FORWARDED E-MAILS ARE TRACKED TO OBTAIN THE TOTAL COUNT.


شیطون از دست هرکی فرار کرده باشه از دست این یکی عمرا جون سالم در برده

شیطون از دست هرکی فرار کرده باشه از دست این یکی عمرا جون سالم در برده


من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم


قطار منتظر هیچ کس نمی ماند


 

باید دوباره قبله خودرا عوض کنیم


با خشت عشق کعبه ای از نو بنا کنیم


جای طواف و سجده برای فریب خلق


یک کار خیر محض رضای خدا کنیم 

ارزو

آرزو دارم
ناخواسته به دست آوری
آن چیزهایی را که خواسته هایت هستند...
آن گونه که با خود بیاندیشی:

آیا کسی برایم آرزویی کرده است ... ؟!


خیلی با مرامه خدایی



انتظار

هیچ وقت بی خداحافظی کسی


را ترک نکن نمیدانی چه درد بدی


است خم شدن در کوچه های انتظار 


السلام علیک یا فاطمه معصومه

به مناسبت زادروز حضرت فاطمه معصومه (س)  و روز دختر 


روز دختر مبارک


امیدوارم مثل حنا با مسولیت


مثه کزت صبور


مثه ممول مهربون


مثه جودی شاد و سر زنده


و مثل سیندرلا خوشبخت باشین

خیانت برای مقام وسود

در چمنزاری دور از دهکده، سه گاو و یک شیر با هم زندگی می‏کردند. یکی از گاوها حنایی بود، یکی سیاه و دیگری سفید با این که شب و روز شیر به فکر خوردن گاوها بود؛ ولی چون آنها سه گاو بودند، او جرات نمی‏کرد به سراغشان برود و شکارشان کند. این بود که خوب فکر کرد تا راهی پیدا کند.

روزی از روزها، گاو سفید برای خوردن علف تازه، از جمع دوستان خود دور شد. شیر رو به گاو سیاه و حنایی کرد و گفت: «اینگاو سفید رنگ است. اگر گذر یکی از مردم ده به این جا بیفتد، رنگ سفید او همه را متوجه خود خواهد کرد و خانه امن ما به دست دشمن خواهد افتاد و یکی از ما زنده نخواهیم ماند. بهتر است من این گاو سفید را بکشم و هر سه ما با خیالی آسوده در این‏جا زندگی کنیم.»

بالاخره هر دو گاو راضی شدند و وقتی گاو سفید بازگشت، شیر جستی زد و در یک لحظه، او را از پای درآورد.

چند روزی گذشت. شیر منتظر فرصتی دوباره بود. تا اینکه گاو حنایی را تنها دید. به سراغ او رفت و گفت: «من و تو همرنگیم، با هم برادریم؛ اما این گاو سیاه در میان ما غریبه است. اگر تو اجازه‏دهی، او را می‏کشم و هر دو با هم تا آخر عمر، به خوبی و آرامش زندگی خواهیم کرد.»

گاو حنایی، فریب حرف‏های شیر را خورد و پذیرفت تا گاو سیاه هم کشته شود. وقتی گاو سیاه بازگشت، شیر وحشی و غران، به سوی او حمله کرد و گاو بیچاره را از پای در آورد.

چند روی گذشت. شیر گرسنه شد و با خیال آسوده به سراغ گاو حنایی رفت. گاو مشغول علف خوردن  بود. شیر دور گاو چرخی زد و گفت: «خوب حالا نوبت تو است که کشته شوی!»

گاو حنایی با حسرت به آسمان نگاه کرد و گفت: «همان روزی کشته شدم که تو آن گاو سفید را کشتی!

دل هر آدمی دری دارد ،باید باز کنی در دلت را روی 


لبخند آدمها ،هر کدام از این درها یک کلید بیشتر


 ندارد ، کلید دل آدم دست خود آدم  نیست ، انگار


کلیدها را  دم خلقت پخش کرده اند بین آدمها ، هر


 کسی یکی  رابرداشته برای خودش ،بلند شو برو


 بگرد ببین کلید  قلب کیست  توی دست هایت ؟ 


ببین کلید قلبت کجاست؟


چه دانستم که این سودا مرا زین سان


کند مجنون



دلم را دوزخی سازد دو چشمم را


کند جیحون


آینده

امروز به این جمله «جان لنون» برخوردم که شرح حال ماست. شما چه فکر میکنید؟

"
......زمانی که به مدرسه رفتم از من پرسیدند: که وقتی بزرگ شدی میخواهی چه کاره بشوی. من پاسخ دادم "خوشحال."
آنها به من گفتند که مفهوم پرسش را متوجه نشدم و من به آنها گفتم این شما هستید که مفهوم زندگی را متوجه نشدید."

زندگی،یک نعمت است.
 از آن لذّت ببرید.
 آنرا جشن بگیرید،
 و ادامه اش دهید
وبدانیم که
زندگانی : یک گذر است
نه یک ماندن

گمنامی

میان جوی ها که همراه همه رودها 


به دریا سرازیر  می شدند ، جوی 


کوچکی  بود که هیچ میل سرازیر


 شدن به دریا را نداشت ! وقتی سایر


 جوی ها از او پرسیدند چرا؟ گفت :هر


چند در مقابل  عظمت دریا ناچیز و


 خوارم  اما من ........



"گمنامی گم نشده " را بیشتر از  


"شهرت گم شده " دوست دارم !