بیا دوری کنیم از هم            
بیا تنها بشیم کم کم
بیا با من تو بدتر شو
بیا از من تو رد شو
رد شو

ببین گاهی یه وقتایی دلم سر میره از احساس
نه میخوابم نه بیدارم از این چشمای من پیداست
تنم محتاج گرماته زیادی دل به تو بستم
هیچ دردی در این حد نیست من از این زندگی خستم
دلم تنگ میشه بیش از حد
دلم تنگ میشه بیش از حد

دلم تنگ میشه بیش از حد
دلم تنگ میشه بیش از حد

بیا دوری کنیم از هم
بیا تنها بشیم کم کم
بیا با من تو بدتر شو
بیا از من تو رد شو

 

بی قرار تو ام و در دل تنگم گله هاست


آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست



مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب


در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست



آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟


«بال» وقتی قفس پر زدن چلچله هاست



بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است


مثل شهری که بر روی گسل زلزله هاست



باز میپرسمت از مسئله دوری عشق


و سکوت تو جواب همه مسئله هاست

دل کوک

ای تو دل کوک

ای خوش آهنگ

تو شنیدنی ترینی

من پر از هوای غربت

تو هوای سرزمینی

زمهریر نارفیقان

خواب آفتابی می بینه

هجرت ما وسط آب

زورقی بی سرنشینه


با کسی زندگی کن که مجبور نباشی


یه عمر برای راضی نگه داشتنش فیلم بازی کنی!

سرنوشت

 از خدا پرسید: 


اگر در سرنوشت ما همه چیز را از قبل نوشته ای آرزو کردن 


چه سود دارد؟


خدا گفت: شاید در سرنوشتت نوشته باشم; هرچه آرزو کرد!!!

من

با من غریبگی نکن با من که درگیر   


  توام 


چشماتو از من بر ندار من مات تصویر


 توام 

دو ماهی

ما دو تا ماهی بودیم ، توی دریای کبود


خالی از اشک های شور، از غم بود و نبود


پولکامون رنگ و وارنگ، روزامون خوب و قشنگ


آسمونمون یکی  ، خونمون یه قلوه سنگ


خندمون موج ها رو تا ابرا می برد


وقتی دلگیر بودم،اون غصه می خورد


تور های ماهی گیر ها وا نمی شد


عاشقی تو دریا تنها نمی شد


خوابمون مثل صدف،پر مروارید و نور


پر شد این قصه ما توی دریا های دور


همیشه تک می زدیم ،به حبابهای درشت


تا که مرغ ماهی خوار ،اومد و جفتمو کشت


دلش آتیش بگیره ،دل اون خونه خراب


دیگه نوبته منه ،سایه اش افتاده رو آب


بعد ما نوبت جفتای دیگه س


روز مرگ زشت دل های دیگه س


ای خدا کاری نکن یادش بره


که یه ماهی این پایین منتظره


نمی خوام تنها باشم ماهی دریا باشم


دوست دارم که بعد از این ،توی قصه ها باشم

عشق



شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد


میتوان سوخت اگر امر بفرماید عشق


پیله ی رنج من ابریشم پیراهن شد


شمع حق داشت، به پروانه نمیآید عشق


 دلم نه آتش عشق میخواهد نه



 دروغ های قشنگ نه سکوتهای 



 تلخ شاعرانه نه ادعاهای 



 بزرگ  نه بزرگیهای پر




 ادعا دلم یک  فنجان قهوه ی




 داغ میخواهد و  یک دوست که




 بشود با او حرف  زد...! 

سلامتی همه پدران


سیمین :اصلاً مگه اون می‌فهمه تو پسرشی؟
نادر: من که میفهمم اون پدرمه!

صائب

ویران شده همت مردانه خویشم !

پدر

دست های پدرم پینه بسته است 


پدر من با دست هایش نماز می خواند 


" روز پدر مبارک "


یک شعر از خودم

آی حسرت دیده


ای به خود پیچیده 


بر تن ما زخمهاست 


روح ما را دردهاست 


مادران در بندند 


پدران دردمندند 


آرزوها مردند 


واژه ها پژمردند

طنز خلقت

 خلقت انسان

تو بار خواهی برد،
از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود
تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.
و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.
و تو علف خواهی خورد
و از عقل بی بهره خواهی بود
و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود.

2554_picture_of_a_donkey_kicking_out_one_hind_leg

خر به خداوند پاسخ  داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم،
اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است.
پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم
و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد

خدا سگ را آفرید و به او  گفت:
تو نگهبان خانه انسان خواهی بود
و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد.
تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد
و سی سال زندگی خواهی کرد.
تو یک سگ خواهی بود.

262_excited_alert_puppy_wagging_his_tail_with_a_bone_in_his_mouth

سگ به خداوند پاسخ  داد:
خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است.
کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم
و خداوند آرزوی سگ را برآورد…

خدا میمون را آفرید و به  او گفت:
و تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید
و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد
و بیست سال عمر خواهی کرد.
و یک میمون خواهی بود.

2577_picture_of_a_cute_little_monkey_with_big_ears

میمون به خداوند پاسخ  داد:
بیست سال عمری طولانی است،
من می خواهم ده سال عمر کنم.
و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.

و سرانجام خداوند انسان را آفرید
و  به او گفت: تو انسان هستی.
تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین.
تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی
و سروری همه موجودات را برعهده بگیری
و بر تمام جهان تسلط داشته باشی.
و تو بیست سال عمر خواهی کرد.

922_goofy_looking_man_with_his_tongue_hanging_out_wearing_a_smiley_face_tie

انسان گفت:سرورم!
گرچه من دوست دارم انسان باشم،
اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است.
آن سی سالی که خر نخواست ،
آن پانزده سالی که سگ نخواست
و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند،
به من بده.

و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد…

و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند !!

2084_picture_of_a_father_giving_his_son_a_horse_ride

و پس از آن، ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می کند ، و مثل خر بار می برد

1

و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد 

و هرچه به او بدهند می خورد…!!!

3636_picture_of_an_angry_old_man_waving_his_cane

و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند 

مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند…!!!




 بمباران ذهن توسط اعداد

عاشق



کسی به فکر مریم های پرپر ، کسی به  فکر کوچ کفترا نیست


به فکر عاشقای در به در باش ، که غیر از ما کسی به فکر ما نیست 




له له !

ما که بالاخره نفهمیدیم


اومدیم این دنیا تا ارزوهای


والدینمون رو براورده کنیم یا باید


دنبال ارزوهای خودمون باشیم

بیل گیتس


  • بیل گیتس،مالک و رئیس سابق"مایکروسافت"، طی یک سخنرانی که سابقا یعنی در زمانیکه ریاست مایکروسافت را عهده دار بود،در یکی از دبیرستان‌های امریکا انجام داد،او دراین سخنرانی نکاتی را خطاب به دانش‌آموزان یادآور شد و گفت: "در دبیرستان خیلی چیزهارا به دانش‌آموزان نمی‌آموزند".

    بیل گیتس فردی است که موفقیت های چشمگیرش زبانزد خاص و عام است ومی توان از تجربیات و نگرش های اندیشمندانه اش درس گرفت. او هفت اصل مهم زندگی که دانش‌آموزان در هیچ دبیرستانی فرا نمی‌گیرند، را بدین شرح بیان کرد :

    اصل اول: در زندگی، همه چیز عادلانه نیست،
     بهتر است سعی کنید با این حقیقت کنار بیائید.

    اصل دوم: دنیا برای عزت نفس شما اهمیتی قایل نیست و شما خودتان باید در بدست آوردن آن تلاش کنید. در این دنیا از شما انتظار می‌رودکه قبل از آنکه نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید، کار مثبتی انجام دهید.


  • اصل سوم: پس از فارغ‌التحصیل شدن از دبیرستان و استخدام، کسی به شما مبلغ فوق‌العاده زیادی پرداخت نخواهد کرد. به همین ترتیب قبل از آنکه بتوانید به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و تلفن همراه برسید، باید برای مقام و مزایایش زحمتی در حد انتظارات خودتان برای کسب موفقیت های آینده تان بکشید.


  • اصل چهارم: اگر فکر می‌کنید، آموزگارتان سختگیر است، سخت در اشتباه هستید. پس از استخدام شدن در یک شرکت یا موسسه، متوجه خواهید شد که رئیس شما خیلی سختگیرتر از آموزگارتان است، چون او دیگر امنیت شغلی آموزگارتان را ندارد و در مقایسه با کاری که انجام خواهید داد تنها منافع خود را مد نظر قرار می دهد.


  • اصل پنجم: آشپزی در رستوران‌ها یا خیلی از مشاغل ساده با غرور و شأن شما تضاد ندارد.
    پدر بزرگ‌های ما برای این کار اصطلاح دیگری داشتند، از نظر آنها این کار "یک فرصت" برای آینده بود.


  • اصل ششم: اگر در کارتان موفق نیستید، والدین خود را ملامت نکنید، از نالیدن دست بکشید و ازاشتباهات خود درس بگیرید.


  • اصل هفتم: قبل از آنکه شما متولد بشوید، والدین شما هم جوانان فعال و پرشوری بودند و به قدری که اکنون شما تصور می کنید، ملال‌آور نبودند.

خسته

خسته ام از این تکرار بیهوده 


از روزمرگی 


از هر روز بدتر از دیروز شدنها 


از غمها از دردها 


از دویدنها و باز در همانجا ماندنها 


از زندگی روی دایره که هر چه بیشتر رفتم به 


نقطه اول نزدیکتر شدم


از دیدن رنج مادرها و پدرها 


از حرام بودن عشقها و حلال بودن گرد و افیونها 


.

.

.

.

.

.

(( صخره ویران نشود از باران  گریه هم عقده ما را


 نگشود آخر قصه ما مثل همه گم شدن در نفس 


باد نبود ))








 

من وخدا


بیهوده نه از زیاد و کم حرف زدیم 


نه لحظه ای از شادی و غم حرف زدیم
 

تا صبح من  وخدا نشستیم و فقط


درباره تنهایی هم حرف زدیم